loading...

شهر شمشک دربندسر بهشت رودبار قصران

اجتماعی .عمومي. شهدا. ،فرهنگي .رودبار قصران به ويژه .شهر شمشک دربندسر

بازدید : 346
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 23:37

«فداکاران و جاننثاران شهر دربندسر»

منطقه‌ی رودبار قصران، واقع در شمالِ شرقِ شهر تهران، به خاطر موقعیت زیبای جغرافیایی، کوهستانی بودن، برخورداری از نعمت‌های طبیعی نظیر آب و هوای سالم، مناطق بکر، دره‌های زیاد، رودخانه‌های پر آب و چشمه ساران فراوان، یک اقلیم ویژه در بالادستِ کلان شهرِ تهران میباشد.

اما رودبار قصران در کنار امتیازات برشمرده، دارای خطرات و تهدیدهای خاص خود، نظیر ریزش بهمن‌های خطرناک، سرازیر شدن سیل‌های ویرانگر، رانش زمین و خطر سقوط سنگ میباشد.

زمستان سال ۱۳۴۹ نیز، بارشِ برف زیادی را همراه داشت. پارو کردن برفِ بامِ منازل، کار مداوم مردان بود. گاهی هنوز برفِ نصف بام پارو نشده بود که قسمت پارو گشته دوباره برفی میشد. ارتفاعِ برف‌های پارو و به حیاط و کوچه ریخته شده، تا بامِ منازلِ بیشتر یک طبقه، برابری میکرد. مثل همه‌ی زمستان‌ها، مردم برای تردد در کوچه‌های تنگ، آنهم به شکل پیاده، همسطح با بامِ خانه‌ها رفت و آمد میکردند.

پس از یک هفته بارشِ برف در شب و روز، با آفتابی شدن هوا، کارگرانِ معدن زغال سنگِ موسوم به «خُرتوک»، در شهر دربندسر، که به علت شرایط جویِ بسیار نامساعد در معدن مانده بودند، تصمیم گرفتند به خانه‌های خود بروند. سه مرد قویتر، به نام‌های میرزا رجب بلوکات، حیدرقلی رجب بلوکات و رضاقلی کاویان، به شکل پیاده، با فاصله‌ی حدود هشت متر، جلوتر حرکت میکنند و با شکافتن برف، راهی برای سایرین باز میسازند. پس از طی مسافتی، ناگهان بهمن سنگینی از کوه سرازیر میشود و آن سه مرد را در زیر حجم زیادی از برفِ فشرده دفن میسازد.

پس از چند روز تلاش اهالی و گروه‌های امدادی، اجساد دو تن از آنها از بهمن بیرون کشیده میشود اما جنازه‌ی نفر سوم یعنی آقا میرزا، پانزدهم فروردین سال بعد، با آب شدن حجم زیادی از بهمن، پیدا میگردد.

۳۶ سال بعد، در هفدهم بهمنِ سال ۱۳۸۵،

در ساعت چهار بعدازظهر، که پیستِ اسکیِ دربندسر تعطیل شده بود و ریزش برف هم شروع گردید، یک جوان غریبه به مسئولان پیست میگوید خبری از دو دوستش که در منطقه‌‌‌ای ممنوعه و خارج از پیست، به سمت دورود، به اسکی رفته بودند نمیباشد. مسئولان پیست با روشن کردن تله کابین و رفتن به قُله، و پس از اندکی جستجو، رد اسکی آنها را در منطقه‌‌‌ای موسوم به «هِلاشُرون»، پیدا کردند و متوجه شدند آنجا بهمن آمده و آن دو اسکی باز به زیر بهمن رفتند.

به سرعت یکی از اسکی بازانِ دربندسر به آبادی آمد و از سایر اسکی بازان و مردم درخواست کمک کرد. خیلی سریع حدود ۱۸ نفر از مردمِ دربندسر، به اتفاق آقای احد رجب بلوکات، ۴۷ ساله، مربی اسکی، متاهل و دارای دو فرزند، و همچنین بچه‌ی خواهرش، آقای محمود کیادربندسری، ۲۵ ساله و مجرد، خود را به منطقه‌ی بهمن رساندند.

بلافاصله همگی با ابزارهایی چون بیل و کلنگ به جستجود پرداختند. با آمدنِ امدادگرانی از اسکی بازان شهر شمشک و تنی چند از اعضای گروه کوهنوردیِ میگون، کار جستجو بهتر ادامه یافت و بعد جنازه‌ی یکی از آندو پیدا شد.

در حالی که هوا تاریک و شرایط جوی با بارشِ برف‌های درشت و زیاد، و وزش بادهای بسیار سرد، به شدت وخیم گشت، ناگهان بهمن از کوه سرازیر گردید و تنها چهار نفر موفق به فرار شدند و یا بهمن کمتری به آنها رسید. بهمن جنازه‌ی پیدا شده را مجددا در خودش غرق کرد. آن چهار نفر به سرعت وارد عمل گشتند و به نجات بقیه‌ی اشخاص پرداختند. سپس جستجوگران با پیکر بی جان احد رجب بلوکات مواجه گردیدند. در ادامه تلاش زیادی صورت گرفت تا آقای محمود کیادربندسری نیز از زیر بهمن بیرون کشیده شود اما بی فایده بود.

دست آخر به علت نگرانی از ریزش بهمنِ مجدد، سرمای طاقت فرسای شب، ریزشِِ مداوم برف و خستگیِ زیاد گروه‌های امداد، تصمیم گرفته شد ادامه‌ی کار به فردا موکول شود.

در صبح روز بعد، که هوا صاف و مساعد بود، با تلاش سختِ گروه‌های امدادی، حدود ظهر، پیکرهای بی جانِ محمود کیادربندسریِ فداکار، و دو اسکی بازِ غریبه، از لای حجم ‌زیادی از برف بیرون کشیده شد.

جاننثار احد رجب بلوکات، پسر همان فداکار مانده در بهمنِ سال ۱۳۴۹، یعنی آقا میرزا بودند.

فداکاران و جاننثاران یاد شده در این نوشته، در کنار دیگر قهرمانان این خطه، ستاره‌های همیشه درخشانِ آسمانِ شهرِ دربندسر هستند.

به امید ساخته شدنِ فیلم، سریال و کارتون، از این شجاعت و ایثارگری‌ها.

منابع:

۱- استفاده از فایل صوتی انتشار یافته در فضای مجازی، توسط آقای محمد صالحی، در خصوص موضوعات فوق و مصاحبه‌ی حضوری با ایشان.

۲-مطلب نوشته شده در خصوص ریزشِ بهمن، در پیست دربندسر، در سال ۱۳۸۵، در نشریه‌ی آوای قصران، سال چهارم، شماره‌ی هجدهم، صفحه‌ی ۱۲، به نویسندگی آقای آیت بنان.

۳-مصاحبه‌ی تلفونی با آقای عباس کربلائی محمد میگونی، از اعضای گروه کوهنوردی میگون که از امدادگران آن شب و آن روز بودند.

داود کربلائی محمد میگونی

تاریخ، ۹۹/۸/۲۴.

کوه به کوه نمی رسه ولی آدم به آدم می رسه
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی